داستان کوتاه بسیار زیبا (عشق واقعی)
 
راهنمایی غیر دولتی دخترانه ترنم
آموزش و پرورش ناحيه 3 اصفهان

آوا دختری مودب و برای سن خود بسیار باهوش هست. گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم: چرا چند قاشق نمی خوری عزیزم؟ فقط به خاطر بابا. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید... آوا مکث کرد. بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم می دی؟دست کوچک دخترم رو که به طرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم: قول می دهم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.ناگهان مضطرب شدم. گفتم: آوا، عزیزم، نباید برای خرید کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا اونقدر پول نداره. باشه؟  "نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام." و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.در سکوت از دست همسرم عصبانی بودم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بود. وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج می زد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



           
یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:, :: 20:36
آقا عليان - رضايي

درباره وبلاگ


مدرسه راهنمایی غیر دولتی دخترانه ترنم (ناحیه 3 اصفهان )با کادر مجرب آموزشی و کادر دفتری فعال مفتخر است پذیرای دانش آموزان با انگیزه و با نشاط شما باشد. مقدم شما دانش آموزان عزیز را در جمع دانش آموزان نخبه گرامی می داریم
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 55
بازدید کل : 21262
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

كدهای جاوا وبلاگ